Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . حکاکی کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to inscribe
/ɪnˈskraɪb/
فعل گذرا
[گذشته: inscribed]
[گذشته: inscribed]
[گذشته کامل: inscribed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
حکاکی کردن
نقش بستن
1.The prize winners each receive a book with their names inscribed on the first page.
1. برندگان جایزه، کتابی دریافت میکنند که اسمشان روی صفحه اول نقش بسته است [نوشته شده است].
2.The wall of the church was inscribed with the names of the dead from World War I.
2. اسامی کشتهشدگان جنگ جهانی اول روی دیوار کلیسا حکاکی شده است.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
insanely
insane
insalubrious
inquisitive
inquiry
insect
insect bite
insect repellant
insect repellent
insectifuge
کلمات نزدیک
insatiable
insanity
insanitary
insanely
insane
inscription
inscrutable
insect
insect bite
insect repellent
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان