[فعل]

to inscribe

/ɪnˈskraɪb/
فعل گذرا
[گذشته: inscribed] [گذشته: inscribed] [گذشته کامل: inscribed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 حکاکی کردن نقش بستن

  • 1.The prize winners each receive a book with their names inscribed on the first page.
    1. برندگان جایزه، کتابی دریافت می‌کنند که اسمشان روی صفحه اول نقش بسته است [نوشته شده است].
  • 2.The wall of the church was inscribed with the names of the dead from World War I.
    2. اسامی کشته‌شدگان جنگ جهانی اول روی دیوار کلیسا حکاکی شده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان