[حرف اضافه]

inside

/ɪnˈsɑɪd/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 داخل درون

معادل ها در دیکشنری فارسی: در اندرون تو داخل
مترادف و متضاد in outside
  • 1.Go inside the house.
    1. به داخل خانه بروید.
  • 2.There were some keys inside the box.
    2. چندتا کلید داخل آن جعبه بود.
inside (of) a year
در طول یک سال
  • The job is unlikely to be finished inside (of) a year.
    احتمالش کم است که کار در طول یکسال کامل شود.
کاربرد حرف اضافه inside به معنای درون
حرف اضافه inside به معنای "داخل یا درون چیزی بودن" است. مثلا:
".Go inside the house" (به درون خانه برو.)
".There were some keys inside the box" (چندتا کلید داخل جعبه بود.)
[قید]

inside

/ɪnˈsɑɪd/
غیرقابل مقایسه

2 زندان

informal
to be sentenced to ... years inside
به ... سال زندان محکوم شدن
  • He was sentenced to three years inside.
    او به سه سال زندان محکوم شد.
کاربرد قید inside به معنای زندان
قید inside در حالت غیررسمی و مکالمات به معنای "در زندان بودن" است. این اصطلاح را معمولا پلیس‌ها یا مجرم‌ها در مکالمات استفاده می‌کنند.

3 (به) داخل (مکان)

معادل ها در دیکشنری فارسی: تو درون
  • 1.It’s raining, let’s go inside.
    1. دارد باران می‌بارد، بیا برویم داخل.
  • 2.the old woman ushered me inside.
    2. آن پیرزن، مرا به داخل راهنمایی کرد.
  • 3.You should stay inside.
    3. باید داخل (خانه) بمانی.
[صفت]

inside

/ɪnˈsɑɪd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more inside] [حالت عالی: most inside]

4 درونی درون شبکه‌ای

معادل ها در دیکشنری فارسی: درونی اندرونی
مترادف و متضاد outside
inside job/information ...
کار/اطلاعات و... درونی [شبکه‌ای]
  • The robbery appeared to have been an inside job.
    معلوم شد که دزدی یک کار درون شبکه‌ای بوده است.
کاربرد صفت inside به معنای درونی
صفت inside به معنای "درونی" به "بخش‌های داخلی" یک چیز می‌گویند. مثلا:
"the inside pages of a newspaper" (صفحات داخلی یک روزنامه)
گاهی صفت inside برای اشاره به خصوصی بودن یا درونی بودن اطلاعات، عملیات و ... به کار می‌رود. مثلا:
"inside information" (اطلاعات درونی)
[اسم]

the inside

/ɪnˈsɑɪd/
قابل شمارش

5 داخل درون

معادل ها در دیکشنری فارسی: باطن تو داخل درون میان لا
مترادف و متضاد inner part interior exterior outside
  • 1.Did you clean the inside of the car?
    1. داخل اتومبیل را تمیز کردی؟
  • 2.The door was locked from the inside.
    2. در از داخل قفل شده بود.
کاربرد واژه inside به معنای درون
واژه inside به "بخش درونی و داخلی چیزی" گفته می‌شود. مثلا:
"?Did you clean the inside of the car" (داخل اتومبیل را تمیز کردی؟)
واژه inside وقتی به صورت جمع بیاید به معنای "امعا و احشا" و "شکم" انسان است. مثلا:
".He complained of a pain in his insides" (او از دردی در شکمش شکایت کرد.)

6 باند کندرو باند یا مسیر یک (جاده) (inside)

  • 1.I was driving in the inside.
    1. من داشتم در باند کندرو رانندگی می‌کردم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان