[صفت]

integral

/ɪnˈteɡrəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more integral] [حالت عالی: most integral]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ضروری بنیادی، اساسی

مترادف و متضاد essential
  • 1.an integral system
    1. نظامی بنیادی
  • 2.Practical experience is integral to the course.
    2. تجربه عملی برای این دوره آموزشی ضروری است.
[اسم]

integral

/ɪnˈteɡrəl/
قابل شمارش

2 انتگرال (ریاضی)

معادل ها در دیکشنری فارسی: انتگرال
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان