[اسم]

intention

/ɪnˈten.ʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 قصد نیت، عمد

  • 1.He's full of good intentions.
    1. او سرشار از نیت‌های خوب است.
  • 2.I've no intention of changing my plans just to fit in with his.
    2. قصد ندارم برنامه‌هایم را فقط برای آنکه با برنامه‌های او مطابقت داشته باشد، تغییر دهم.
  • 3.It wasn't my intention to exclude her from the list - I just forgot her.
    3. قصد نداشتم که او را از فهرست مستثنی کنم؛ فقط او را فراموش کردم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان