[فعل]

to inter

/ɪnˈtɜːr/
فعل گذرا
[گذشته: interred] [گذشته: interred] [گذشته کامل: interred]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دفن کردن به خاک سپردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: دفن کردن
مترادف و متضاد bury disinter
  • 1.The princess was interred on an island in the middle of a lake.
    1. شاهزاده در جزیره ای در میان دریاچه دفن شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان