[صفت]

intent

/ɪnˈtent/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more intent] [حالت عالی: most intent]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مصمم

formal
  • 1.They were intent on murder.
    1. آنها برای انجام قتل مصمم بودند.

2 متوجه خیره

معادل ها در دیکشنری فارسی: متوجه
  • 1.I was so intent on my work that I didn't notice the time.
    1. آنقدر متوجه کارم بودم که متوجه زمان نشدم.
  • 2.The bright brown eyes were intent on Marie.
    2. (آن) چشمان قهوه‌ای روشن به "ماری" خیره شده بود.
[اسم]

intent

/ɪnˈtent/
قابل شمارش

3 قصد نیت

معادل ها در دیکشنری فارسی: نیت عمد قصد آهنگ
مترادف و متضاد intention
  • 1.Her intent is to visit Italy next summer.
    1. قصد او بازدید کردن از ایتالیا در تابستان آینده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان