Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . درونی کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to internalize
/ɪnˈtɜrnəˌlaɪz/
فعل گذرا
[گذشته: internalized]
[گذشته: internalized]
[گذشته کامل: internalized]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
درونی کردن
نهادینه کردن، [چیزی را پذیرفتن و بر اساس آن عمل کردن]
1.You should internalize this behavior.
1. باید این رفتار را درونی کنی.
تصاویر
کلمات نزدیک
internal-combustion engine
internal rhyme
internal flight
internal combustion engine
internal bleeding
internally
international
international cuisine
international flight
international monetary fund
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان