[اسم]

invention

/ɪnˈven.tʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اختراع

معادل ها در دیکشنری فارسی: ابتکار اختراع
مترادف و متضاد creation discovery innovation origination
the most amazing invention
شگفت‌انگیزترین اختراع

2 اختراع [عمل اختراع کردن چیزی]

معادل ها در دیکشنری فارسی: ابداع اختراع
  • 1.The invention of the telephone changed the world.
    1. اختراع تلفن، دنیا را تغییر داد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان