Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تخریب کردن (ساختمان و...)
2 . به زمین انداختن
3 . قیمت (چیزی را) پایین آوردن
4 . کسی را به پایین آوردن قیمت مجاب کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to knock down
/nɑk daʊn/
فعل گذرا
[گذشته: knocked down]
[گذشته: knocked down]
[گذشته کامل: knocked down]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تخریب کردن (ساختمان و...)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تخریب کردن
مترادف و متضاد
demolish
1.They've knocked down the old cinema.
1. آنها (آن) سینمای قدیمی را تخریب کردهاند.
2
به زمین انداختن
نقش بر زمین کردن
1.He knocked his opponent down three times in the first round.
1. او در دور اول، حریفش را سه بار به زمین زد.
2.The boy was knocked down by a car.
2. اتومبیلی، آن پسر را نقش بر زمین کرد [آن پسر، توسط اتومبیلی به زمین انداخته شد].
3
قیمت (چیزی را) پایین آوردن
informal
1.He knocked down the price from $80 to $50.
1. او قیمت را از 80 دلار به 50 دلار پایین آورد.
4
کسی را به پایین آوردن قیمت مجاب کردن
informal
1.I managed to knock him down to $400.
1. من توانستم او را مجاب کنم قیمت را تا 400 دلار پایین بیاورد.
تصاویر
کلمات نزدیک
knock back
knock about
knock
knobbly
knob
knock it off!
knock off
knock on wood
knock one off one's feet
knock out
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان