Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تازیانه زدن
2 . شلاقوار زدن
3 . با طناب محکم بستن
4 . با عصبانیت (کسی را) سرزنش کردن
5 . برخورد کردن
6 . ضربه شلاق
7 . تسمه شلاق
8 . مژه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to lash
/læʃ/
فعل گذرا
[گذشته: lashed]
[گذشته: lashed]
[گذشته کامل: lashed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تازیانه زدن
شلاق زدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شلاق زدن
مترادف و متضاد
beat
pound
1.Oliver lashed the horses to go faster.
1. "الیور" به اسبها تازیانه زد تا سریعتر بروند.
2
شلاقوار زدن
مانند شلاق کوبیدن
مترادف و متضاد
pound
1.Huge waves lashed the shore.
1. امواج بزرگ مثل شلاق به ساحل میخوردند.
2.The rain lashed at the windows.
2. باران مانند شلاق به پنجرهها میکوبید.
3
با طناب محکم بستن
مترادف و متضاد
bind
1.Several logs had been lashed together to make a raft.
1. چندین کنده با طناب محکم به هم بسته شدند تا کلک بسازند.
4
با عصبانیت (کسی را) سرزنش کردن
5
برخورد کردن
خوردن، کوبیدن
1.Branches lashed at my face.
1. شاخهها به صورت من میخوردند.
2.The wind lashed violently against the door.
2. باد با فشار به دیوار میکوبید.
[اسم]
lash
/læʃ/
قابل شمارش
6
ضربه شلاق
ضربه تازیانه
1.They each received 20 lashes for stealing.
1. آنها هر کدام بابت دزدی بیست تازیانه خوردند.
7
تسمه شلاق
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شلاق
1.The lash struck him across the back.
1. تسمه شلاق به پشت او برخورد کرد.
8
مژه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مژه
مترادف و متضاد
eyelash
her long dark lashes
مژههای مشکی بلندش
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
lasagne
lasagna
larynx
larva
larn
lash out
lass
lassie
last
last minute
کلمات نزدیک
laser surgery
laser printer
laser
lascivious
lasagne
lash out
lashings
lass
lassie
lassitude
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان