[فعل]

to let down

/lɛt daʊn/
فعل گذرا
[گذشته: let down] [گذشته: let down] [گذشته کامل: let down]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مأیوس کردن زیر قول زدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: مایوس کردن مایوس
مترادف و متضاد disappoint
to let somebody down
کسی را مأیوس کردن
  • 1. Claire let me down. We agreed to meet at eight o’clock but she didn’t come.
    1. "کلر" زیر قولش زد. قرار بود ساعت 8 همدیگر را ببینیم، ولی او نیامد.
  • 2. I've promised to go to the party with Beth and I feel I can't let her down.
    2. من قول داده‌ام که با "بث" به مهمانی بروم و حس می‌کنم که نمی‌توانم او را مأیوس کنم.

2 بلندتر کردن (لباس)

  • 1.This skirt needs letting down.
    1. این دامن نیاز به بلندتر کردن دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان