[اسم]

mainstream

/ˈmeɪnstriːm/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 روند کلی خط فکری متداول، مین استریم

  • 1.He was never part of the literary mainstream as a writer.
    1. او به عنوان نویسنده هیچوقت بخشی از روند کلی ادبی نبود.
  • 2.His radical views place him outside the mainstream of American politics.
    2. دیدگاه های افراطی اش او را خارج از روند کلی سیاست آمریکا قرار داده است.
[صفت]

mainstream

/ˈmeɪnstriːm/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more mainstream] [حالت عالی: most mainstream]

2 متداول عمومی

  • 1.mainstream education
    1. آموزش عمومی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان