[فعل]

to maintain

/meɪnˈteɪn/
فعل گذرا
[گذشته: maintained] [گذشته: maintained] [گذشته کامل: maintained]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نگه داشتن حفظ کردن، حمایت (مالی) کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: نگهداشتن
formal
مترادف و متضاد conserve continue keep preserve provide for support neglect
to maintain something
چیزی را نگه داشتن
  • Angelo maintained his hold on the jagged rock though his fingers were becoming numb.
    "آنجلو" سنگ تیز را نگه داشته بود، گرچه انگشتانش داشتند بی‌حس می‌شدند.
to maintain somebody
از کسی حمایت (مالی) کردن
  • The pauper was unable to maintain his family without the help of charity.
    (مرد) فقیر بدون کمک خیریه نمی‌توانست از خانواده‌اش حمایت (مالی) کند.

2 ادعا کردن اصرار کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: ادعا کردن
formal
  • 1.‘But I'm innocent!’ she maintained.
    1. او ادعا کرد: «اما من بی‌گناهم!»
to maintain (that)...
اصرار داشتن که...
  • The men maintained they were out of the country when the crime was committed.
    آن مردان اصرار داشتند که هنگام ارتکاب جرم خارج از کشور بودند.

3 رسیدگی کردن رسیدن (به چیزی)، در شرایط خوب نگه داشتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: نگهداری کردن
formal
  • 1.The house is large and difficult to maintain.
    1. خانه بزرگ است و رسیدگی به آن دشوار است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان