Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . نگه داشتن
2 . ادعا کردن
3 . رسیدگی کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to maintain
/meɪnˈteɪn/
فعل گذرا
[گذشته: maintained]
[گذشته: maintained]
[گذشته کامل: maintained]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
نگه داشتن
حفظ کردن، حمایت (مالی) کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نگهداشتن
formal
مترادف و متضاد
conserve
continue
keep
preserve
provide for
support
neglect
to maintain something
چیزی را نگه داشتن
Angelo maintained his hold on the jagged rock though his fingers were becoming numb.
"آنجلو" سنگ تیز را نگه داشته بود، گرچه انگشتانش داشتند بیحس میشدند.
to maintain somebody
از کسی حمایت (مالی) کردن
The pauper was unable to maintain his family without the help of charity.
(مرد) فقیر بدون کمک خیریه نمیتوانست از خانوادهاش حمایت (مالی) کند.
2
ادعا کردن
اصرار کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ادعا کردن
formal
1.‘But I'm innocent!’ she maintained.
1. او ادعا کرد: «اما من بیگناهم!»
to maintain (that)...
اصرار داشتن که...
The men maintained they were out of the country when the crime was committed.
آن مردان اصرار داشتند که هنگام ارتکاب جرم خارج از کشور بودند.
3
رسیدگی کردن
رسیدن (به چیزی)، در شرایط خوب نگه داشتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نگهداری کردن
formal
1.The house is large and difficult to maintain.
1. خانه بزرگ است و رسیدگی به آن دشوار است.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
mainly
mainland china
main street
main road
main line
maintenance man
maitre d'hotel
maize
majestic
majestically
کلمات نزدیک
mainstream
mainstay
mainspring
mainsail
mainly
maintenance
maintenance grant
maisonette
maize
majestic
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان