Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مدیریت
2 . مدیران
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
management
/ˈmænɪdʒmənt/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مدیریت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اداره
تدبیر
تمشیت
مدیریت
مباشرت
مترادف و متضاد
administration
1.The report blames bad management.
1. گزارش سوءمدیریت را مقصر میداند.
a management training course
دوره آموزشی مدیریت
hotel management
مدیریت هتل
2
مدیران
گردانندگان
مترادف و متضاد
directors
managers
1.My role is to act as a mediator between employees and management.
1. وظیفه من واسطه بودن بین کارمندان و مدیران است.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
manage
manacle
man of letters
man of affairs
man of action
manager
manageress
managing director
manatee
mandarin
کلمات نزدیک
managed
manageable
manage
manacle
mana
management team
manager
manageress
managerial
managing director
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان