Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . قالبگیری کردن
2 . کپک
3 . قالب
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to mold
/moʊld/
فعل گذرا
[گذشته: molded]
[گذشته: molded]
[گذشته کامل: molded]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
قالبگیری کردن
شکل دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شکل دادن
قالب گرفتن
1.First, mold the clay into the desired shape.
1. ابتدا، گل رس را به شکل دلخواه قالبگیری کنید.
[اسم]
mold
/moʊld/
غیرقابل شمارش
2
کپک
قارچ
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کپک
1.The room smelled damp and there was mold on one wall.
1. اتاق بوی نا میداد و روی دیوارها قارچ بود.
2.There's mold on the cheese.
2. روی پنیر کپک زده است.
3
قالب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
قالب
کالبد
مترادف و متضاد
cast
A heart-shaped mold
یک قالب قلبی [قالبی به شکل قلب]
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
molasses
molar
moisten
moist
mohawk haircut
molded
molder
mole
molecule
moleskin
کلمات نزدیک
molasses
molar
moisturizer
moisturize
moisture
molded
molding
moldy
mole
molecular
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان