Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . شمال
2 . شمالی
3 . (به سمت) شمال
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
north
/nɔːrθ/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
شمال
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شمال
1.The points of the compass are North, South, East and West.
1. جهت های قطب نما عبارتند از شمال، جنوب، شرق و غرب.
2.The stadium is to the north of the city.
2. استادیوم در شمال شهر ما واقع است.
3.They live in the north of the country.
3. آنها در شمال کشور زندگی می کنند.
[صفت]
north
/nɔːrθ/
غیرقابل مقایسه
2
شمالی
North America
آمریکای شمالی
the north coast of Iceland
خلیج شمالی ایسلند
[قید]
north
/nɔːrθ/
غیرقابل مقایسه
3
(به سمت) شمال
1.The road leads north.
1. این جاده به سمت شمال میرود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
norseman
norse
normally
normalize
normal
north africa
north america
north frigid zone
north korea
north pole
کلمات نزدیک
norse
norooz
norman
normally
normalize
north america
north american
north pole
north-east
north-easterly
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان