[اسم]

north

/nɔːrθ/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شمال

معادل ها در دیکشنری فارسی: شمال
  • 1.The points of the compass are North, South, East and West.
    1. جهت های قطب نما عبارتند از شمال، جنوب، شرق و غرب.
  • 2.The stadium is to the north of the city.
    2. استادیوم در شمال شهر ما واقع است.
  • 3.They live in the north of the country.
    3. آنها در شمال کشور زندگی می کنند.
[صفت]

north

/nɔːrθ/
غیرقابل مقایسه

2 شمالی

North America
آمریکای شمالی
the north coast of Iceland
خلیج شمالی ایسلند
[قید]

north

/nɔːrθ/
غیرقابل مقایسه

3 (به سمت) شمال

  • 1.The road leads north.
    1. این جاده به سمت شمال می‌رود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان