[اسم]

occupation

/ˌɑk.jəˈpeɪ.ʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شغل حرفه

معادل ها در دیکشنری فارسی: شغل مشغله اشتغال
مترادف و متضاد job profession work
  • 1.You have to give your name, age and occupation on the application form.
    1. شما باید نام، سن و شغل خود را در فرم ثبت‌نام بنویسید.

2 اشغال تصرف

معادل ها در دیکشنری فارسی: اشغال تصرف
the Roman occupation of Britain
اشغال بریتانیا توسط رومیان

3 سکونت اقامت

معادل ها در دیکشنری فارسی: اسکان اشغال
مترادف و متضاد residency
a property suitable for occupation by older people
ملکی مناسب برای سکونت سالمندان

4 سرگرمی

  • 1.He has a few occupations, such as gardening and woodwork.
    1. او چند تا سرگرمی دارد، مانند باغبانی و کار با چوب.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان