[صفت]

oily

/ˈɔɪli/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: oilier] [حالت عالی: oiliest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 چرب و چیلی روغنی

معادل ها در دیکشنری فارسی: چرب روغنی
  • 1.He had rather oily hands.
    1. او دست های نسبتا چربی داشت.
  • 2.oily fish
    2. ماهی چرب و چیلی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان