[صفت]

overwhelmed

/ˌoʊvərˈwelmd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more overwhelmed] [حالت عالی: most overwhelmed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 متاثر سراسیمه، آشفته

  • 1.She was overwhelmed by feelings of guilt.
    1. او به خاطر عذاب وجدان متاثر شده بود.
  • 2.The army was overwhelmed by the rebels.
    2. ارتش به خاطر شورش‌ها سراسیمه بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان