Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . کار بیش از حد
2 . سخت کار کردن
3 . بیش از حد کار کشیدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
overwork
/ˌoʊvərˈwɜːrk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کار بیش از حد
[فعل]
to overwork
/ˌoʊvərˈwɜːrk/
فعل گذرا
[گذشته: overworked]
[گذشته: overworked]
[گذشته کامل: overworked]
صرف فعل
2
سخت کار کردن
بهشدت کار کردن
1.The doctor advised a complete rest because he had been overworking.
1. دکتر پیشنهاد استراحت مطلق داد، چون او بهشدت کار کرده بود.
3
بیش از حد کار کشیدن
1.She overworks her staff.
1. او از کارمندانش بیش از حد کار میکشد.
تصاویر
کلمات نزدیک
overwhelmingly
overwhelming evidence
overwhelming
overwhelmed
overwhelm
overworked
overwrite
overwrought
oviparous
ovulate
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان