Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . عبور کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to pass through
/pæs θru/
فعل گذرا
[گذشته: passed through]
[گذشته: passed through]
[گذشته کامل: passed through]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
عبور کردن
رد شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
عبور کردن
گذر کردن
1.We were passing through, so we thought we'd come and say hello.
1. ما داشتیم عبور میکردیم، برای همین فکر کردیم بیاییم و سلامی بکنیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
pass the buck
pass round
pass out
pass on
pass off
pass up
passable
passage
passageway
passenger
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان