Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . دمر
2 . درمانده
3 . به حالت سجده
4 . به پای کسی افتادن
5 . درمانده کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
prostrate
/pɹˈɑːstɹeɪt/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دمر
روی شکم (خوابیده)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دمر
formal
1.They found him lying prostrate on the floor.
1. آنها او را دمر افتاده روی زمین یافتند.
2
درمانده
فرومانده، مغلوب، خسته
formal
1.She was prostrate with grief after her son's death.
1. او بعد از مرگ پسرش از غصه درمانده شده بود.
3
به حالت سجده
formal
1.They fell prostrate in worship.
1. آنها بهمنظور عبادت به حالت سجده افتادند.
[فعل]
to prostrate
/pɹˈɑːstɹeɪt/
فعل گذرا
[گذشته: prostrated]
[گذشته: prostrated]
[گذشته کامل: prostrated]
صرف فعل
4
به پای کسی افتادن
خود را به خاک افکندن، سجده کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سجده کردن
5
درمانده کردن
مغلوب کردن، (کسی را) از پا درآوردن
مترادف و متضاد
overcome
1.For months he was prostrated with grief.
1. برای ماهها او از غصه درمانده شده بود.
2.He was expecting to find her prostrated by the tragedy.
2. او انتظار داشت او را بهخاطر آن مصیبت درمانده بیابد.
تصاویر
کلمات نزدیک
prostitution
prostitute
prosthetic
prosthesis
prostate
prostration
protagonist
protean
protect
protect the environment
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان