Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . نقلقول کردن
2 . مظنه دادن
3 . ذکر کردن
4 . مظنه (نرخ)
5 . علامت نقلقول
6 . نقلقول
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to quote
/kwoʊt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: quoted]
[گذشته: quoted]
[گذشته کامل: quoted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
نقلقول کردن
اعلام کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نقل کردن
مترادف و متضاد
cite
recite
refer to
restate
1.She often quotes her spouse to prove a point.
1. او اغلب برای اثبات حرفهایش از همسرش نقلقول میکند.
2.The stockbroker quoted gold at a dollar off yesterday's closing price.
2. دلال سهام قیمت طلا را یک دلار کمتر از قیمت دیروز اعلام کرد.
2
مظنه دادن
قیمت اعلام کردن، قیمت دادن
specialized
مترادف و متضاد
bid
estimate
price something at
state
1.Several football clubs are now quoted on the Stock Exchange.
1. بسیاری از باشگاههای فوتبال اکنون در بازار بورس دارای قیمت هستند.
2.Yesterday the pound was quoted at $1.8285.
2. دیروز قیمت یک پوند 1.8285 دلار اعلام شد.
3
ذکر کردن
مثال آوردن
مترادف و متضاد
reproduce
retell
take
1.The judge quoted several cases to support his opinion.
1. قاضی از چندین پرونده برای حمایت از رایاش مثال آورد.
[اسم]
quote
/kwoʊt/
قابل شمارش
4
مظنه (نرخ)
قیمت
informal
مترادف و متضاد
estimate
quotation
1.I need to get some quotes for the roof repairs.
1. من برای تعمیرات سقف باید از چند نفر مظنه بگیرم.
5
علامت نقلقول
مترادف و متضاد
quotation marks
6
نقلقول
مترادف و متضاد
quotation
تصاویر
کلمات نزدیک
quotation marks
quotation
quota
quorum
quoits
quotes
quotidian
quotient
quran
r
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان