[فعل]

to ransack

/ˈrænˌsæk/
فعل گذرا
[گذشته: ransacked] [گذشته: ransacked] [گذشته کامل: ransacked]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 زیر و رو کردن گشتن

مترادف و متضاد turn upside down
  • 1.I ransacked the cupboard for my ski boots.
    1. من قفسه را برای پیدا کردن پوتین های اسکی گشتم.
  • 2.The burglars ransacked the house but found nothing valuable.
    2. دزد ها خانه را زیر و رو کردند اما هیچ چیز باارزشی پیدا نکردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان