[اسم]

recount

/rɪˈkaʊnt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بازشماری شمارش مجدد

[فعل]

to recount

/rɪˈkaʊnt/
فعل گذرا
[گذشته: recounted] [گذشته: recounted] [گذشته کامل: recounted]

2 بازگو کردن شرح دادن

معادل ها در دیکشنری فارسی: روایت کردن شرح دادن
formal
  • 1.She was asked to recount the details of the conversation to the court.
    1. از او خواسته شد تا جزئیات (آن) مکالمه را برای دادگاه بازگو کند.

3 دوباره شمردن بازشمردن

  • 1.The children recounted the number of apples several times.
    1. بچه‌ها چندین بار تعداد سیب‌ها را دوباره شمردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان