[فعل]

to regularize

/ˈreɡjələraɪz/
فعل گذرا
[گذشته: regularized] [گذشته: regularized] [گذشته کامل: regularized]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تنظیم کردن منظم کردن

an electrical implant to regularize the heartbeat
درون‌کاشتی الکتریکی برای تنظیم کردن ضربان قلب

2 رسمی کردن قانونی کردن

  • 1.Illegal immigrants were given the opportunity to regularize their position.
    1. به مهاجران غیرقانونی این فرصت داده شد تا موقعیت‌شان را قانونی کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان