Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . صرفنظر کردن
2 . انکار کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to renounce
/rɪˈnaʊns/
فعل گذرا
[گذشته: renounced]
[گذشته: renounced]
[گذشته کامل: renounced]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
صرفنظر کردن
دست کشیدن، چشم پوشیدن
formal
مترادف و متضاد
give up
1.Edward renounced his claim to the French throne.
1. "ادوارد" از ادعایش برای پادشاهی فرانسه را دست کشید.
2
انکار کردن
رد کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نفی کردن
منکر شدن
formal
مترادف و متضاد
reject
1.Young people renounced capitalism in favor of peace and love.
1. جوانان نظام سرمایهداری را به طرفداری از صلح و عشق رد کردند.
تصاویر
کلمات نزدیک
rennet
renewed
renewal
renewable resources
renewable
renovate
renovation
renown
renowned
rent
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان