[فعل]

to renounce

/rɪˈnaʊns/
فعل گذرا
[گذشته: renounced] [گذشته: renounced] [گذشته کامل: renounced]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 صرف‌نظر کردن دست کشیدن، چشم پوشیدن

formal
مترادف و متضاد give up
  • 1.Edward renounced his claim to the French throne.
    1. "ادوارد" از ادعایش برای پادشاهی فرانسه را دست کشید.

2 انکار کردن رد کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: نفی کردن منکر شدن
formal
مترادف و متضاد reject
  • 1.Young people renounced capitalism in favor of peace and love.
    1. جوانان نظام سرمایه‌داری را به طرفداری از صلح و عشق رد کردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان