Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . احیا کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to revive
/rɪˈvaɪv/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: revived]
[گذشته: revived]
[گذشته کامل: revived]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
احیا کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
احیا کردن
جوان کردن
زنده کردن
مترادف و متضاد
bring to life
rescue
resuscitate
torpefy
1.Committees are trying to revive interest in population control.
1. کمیتهها در تلاش هستند علاقه مردم را به کنترل جمعیت احیا کنند.
2.The nurses tried to revive the heart attack victim.
2. پرستارها تلاش کردند بیمار سکته قلبی کرده را احیا کنند.
3.There is a movement to revive old plays for modern audiences.
3. جنبشی برای احیای نمایشنامههای قدیمی برای مخاطبین جدید راه افتاده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
revival
revitalize
revisit
revisionism
revision
revoke
revolt
revolting
revolting stench
revolution
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان