[فعل]

to revolt

/rɪˈvoʊlt/
فعل ناگذر
[گذشته: revolted] [گذشته: revolted] [گذشته کامل: revolted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شورش کردن قیام کردن

مترادف و متضاد rebel rise
  • 1.Finally the people revolted against the military dictatorship.
    1. بالاخره مردم علیه نظام دیکتاتوری نظامی قیام کردند.
  • 2.The peasants threatened to revolt.
    2. رعایا تهدید به شورش کردند.

2 منزجر کردن مشمئز کردن

مترادف و متضاد disgust nauseate sicken
  • 1.All the violence in the movie revolted me.
    1. آن همه خشونت در فیلم من را منزجر کرد.
[اسم]

revolt

/rɪˈvoʊlt/
قابل شمارش

3 قیام شورش

معادل ها در دیکشنری فارسی: انقلاب شورش قیام
  • 1.The army quickly stopped the revolt.
    1. ارتش سریع قیام به پایان بخشید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان