Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . شورش کردن
2 . منزجر کردن
3 . قیام
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to revolt
/rɪˈvoʊlt/
فعل ناگذر
[گذشته: revolted]
[گذشته: revolted]
[گذشته کامل: revolted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
شورش کردن
قیام کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
انقلاب کردن
بلوا کردن
شورش کردن
شوریدن
عصیان کردن
قیام کردن
مترادف و متضاد
rebel
rise
1.Finally the people revolted against the military dictatorship.
1. بالاخره مردم علیه نظام دیکتاتوری نظامی قیام کردند.
2.The peasants threatened to revolt.
2. رعایا تهدید به شورش کردند.
2
منزجر کردن
مشمئز کردن
مترادف و متضاد
disgust
nauseate
sicken
1.All the violence in the movie revolted me.
1. آن همه خشونت در فیلم من را منزجر کرد.
[اسم]
revolt
/rɪˈvoʊlt/
قابل شمارش
3
قیام
شورش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
انقلاب
شورش
قیام
1.The army quickly stopped the revolt.
1. ارتش سریع قیام به پایان بخشید.
تصاویر
کلمات نزدیک
revoke
revive
revival
revitalize
revisit
revolting
revolting stench
revolution
revolutionary
revolutionize
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان