[اسم]

revolution

/ˌrev.əˈluː.ʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 انقلاب تغییر اساسی

معادل ها در دیکشنری فارسی: انقلاب
  • 1.Penicillin craeted a revolution in medicine.
    1. پنیسیلین، انقلابی در (علم) پزشکی ایجاد کرد.
  • 2.The French Revolution
    2. انقلاب فرانسه
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان