[فعل]

to shudder

/ˈʃʌdər/
فعل ناگذر
[گذشته: shuddered] [گذشته: shuddered] [گذشته کامل: shuddered]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به خود لرزیدن (از ترس، سرما و ...)

معادل ها در دیکشنری فارسی: لرزیدن لرز کردن
  • 1.He shuddered when he saw the snake.
    1. او وقتی مار را دید به خود لرزید.
[اسم]

shudder

/ˈʃʌdər/
قابل شمارش

2 لرزه لرزش، رعشه

معادل ها در دیکشنری فارسی: خلجان لرز
  • 1.a shudder of fear
    1. لرزه‌ای از ترس
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان