[فعل]

to shun

/ˈʃʌn/
فعل گذرا
[گذشته: shunned] [گذشته: shunned] [گذشته کامل: shunned]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اجتناب کردن پرهیز کردن، دوری کردن

  • 1.He has always shunned publicity.
    1. او همیشه از تبلیغات دوری کرده‌است.

2 طرد کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: طرد کردن
  • 1.From that time forward everybody shunned him.
    1. از آن زمان به بعد، همه او را طرد کردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان