[اسم]

silk

/sɪlk/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ابریشم

معادل ها در دیکشنری فارسی: ابریشم ابریشمی حریر
  • 1.a silk shirt
    1. پیراهنی ابریشمی
  • 2.His clothes are made of silk.
    2. لباس‌های او از ابریشم درست شده است [ابریشمی است].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان