Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ساختن
2 . قرار دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to situate
/ˈsɪtʃueɪt/
فعل گذرا
[گذشته: situated]
[گذشته: situated]
[گذشته کامل: situated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
ساختن
در مکان خاصی ساختن
formal
1.They plan to situate the bus stop at the corner of the road.
1. آنها قصد دارند ایستگاه اتوبوس را در نبش خیابان بسازند.
2
قرار دادن
در نظر گرفتن
formal
1.Let me try and situate the events in their historical context.
1. بگذارید تلاش کنم و وقایع را در بافت تاریخی خود قرار دهم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
sitting room
sittidae
sitter
sitta
site
sitz bath
sium sisarum
six
six-pack
sixer
کلمات نزدیک
sitting tenant
sitting room
sitting in a catbird seat
sitting duck
sitting
situated
situation
situation comedy
situations vacant
six
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان