[صفت]

smooth

/smuːð/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: smoother] [حالت عالی: smoothest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 صاف نرم

معادل ها در دیکشنری فارسی: نرم صاف مخملی لطیف
مترادف و متضاد even flat level rough uneven
  • 1.This cream will help your skin to stay smooth.
    1. این کرم کمک می‌کند که پوستت صاف [بی‌چین‌وچروک] بماند.
soft and smooth skin
پوستی لطیف و صاف

2 بی‌دردسر بی‌دغدغه

مترادف و متضاد easy effortless straightforward fraught
  • 1.Her job is to help students make a smooth transition from high school to college.
    1. وظیفه او کمک کردن به دانش‌آموزان در داشتن انتقالی بی‌دردسر از دبیرستان به دانشگاه است.

3 یکدست

مترادف و متضاد even whipped lumpy uneven
  • 1.Beat the sauce until it is smooth.
    1. آن‌قدر سس را هم بزنید که یکدست شود.

4 آرام (پرواز با هواپیما) بدون بالا و پایین شدن، هموار

معادل ها در دیکشنری فارسی: آرام
مترادف و متضاد calm still tranquil bumpy rough
  • 1.The weather was good,so we had a very smooth flight.
    1. هوا خوب بود، برای همین ما پروازی بسیار آرام داشتیم.
[فعل]

to smooth

/smuːð/
فعل گذرا
[گذشته: smoothed] [گذشته: smoothed] [گذشته کامل: smoothed]

5 صاف کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: صاف کردن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان