Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . دندانقروچه کردن
2 . با عصبانیت صحبت کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to snarl
/snɑːrl/
فعل ناگذر
[گذشته: snarled]
[گذشته: snarled]
[گذشته کامل: snarled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
دندانقروچه کردن
خرخر کردن (حیوانات به نشانه تهدید)
1.The dog snarled at the stranger.
1. سگ به آدم غریبه خرخر کرد.
2
با عصبانیت صحبت کردن
با کجخلقی حرف زدن، بد حرف زدن
1.I used to snarl at anyone I disliked.
1. من عادت داشتم با هرکسی که بدم میآمد، با کجخلقی حرف بزنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
snare drum
snare
snapshot
snappy
snapper
snarl-up
snatch
snazzy
sneak
sneaker
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان