[اسم]

spat

/spæt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مشاجره جدل، دعوا، جر و بحث

  • 1.She was having a spat with her brother about who should do the washing up.
    1. او داشت با برادرش بر سر اینکه چه کسی باید ظرف‌ها را بشوید جر و بحث می‌کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان