Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مشاجره
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
spat
/spæt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مشاجره
جدل، دعوا، جر و بحث
1.She was having a spat with her brother about who should do the washing up.
1. او داشت با برادرش بر سر اینکه چه کسی باید ظرفها را بشوید جر و بحث میکرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
sparsely
sparse
sparrow hawk
sparrow
sparkling water
spatchcock
spatter
spatula
spawn
speak
کلمات نزدیک
spasmodic
spasm
spartan
sparta
sparsely
spate
spatial
spatter
spatula
spaulding
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان