Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مکانی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
spatial
/ˈspeɪʃəl/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مکانی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مکانی
فضایی
1.The scientist spoke at length about the spatial arrangements of stars.
1. دانشمند راجع به آرایش مکانی ستاره ها طولانی صحبت کرد.
2.The spatial distribution of a population across a country has a big effect on their culture.
2. توزیع مکانی جمعیت در یک کشور تاثیر فراوانی در فرهنگ مردم دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
spate
spat
spasmodic
spasm
spartan
spatter
spatula
spaulding
spawn
spawning
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان