[اسم]

stain

/steɪn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 لکه

معادل ها در دیکشنری فارسی: لوث لکه لک
مترادف و متضاد mark spatter spot
  • 1.You can remove a red wine stain from a carpet by sprinkling salt over it.
    1. شما می‌توانید لکه شراب قرمز را از روی فرش با پاشیدن نمک روی آن پاک کنید.
a blood stain
لکه خون
[فعل]

to stain

/steɪn/
فعل گذرا
[گذشته: stained] [گذشته: stained] [گذشته کامل: stained]

2 لکه کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: لک کردن
مترادف و متضاد blemish discolour
  • 1.The juice from the berries stained the carpet.
    1. آب تمشک فرش را لکه کرد.

3 لکه‌دار کردن (آبرو و...)

معادل ها در دیکشنری فارسی: لک شدن
to stain someone's honor
شرف کسی را لکه‌دار کردن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان