[اسم]

stall

/stɔːl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 آخور اسطبل

معادل ها در دیکشنری فارسی: آغل
مترادف و متضاد coop pen sty
  • 1.Of primary importance, a stall must provide a safe and functional environment for the horse .
    1. در درجه اول، یک آخور باید محیطی امن و کارآمد را برای اسب مهیا کند.

2 دکه کیوسک، غرفه

معادل ها در دیکشنری فارسی: دکه
مترادف و متضاد booth counter kiosk stand table
  • 1.In the village market, the stalls are piled high with local vegetables.
    1. در بازار روستا، دکه‌ها انباشته [پر] از سبزیجات محلی هستند.

3 کابین (در رختکن یا توالت عمومی) اتاقک

مترادف و متضاد compartment cubicle
a toilet stall/bathroom stall
یک اتاقک دستشویی
[فعل]

to stall

/stɔːl/
فعل ناگذر
[گذشته: stalled] [گذشته: stalled] [گذشته کامل: stalled]

4 ناگهان متوقف شدن ناگهان خاموش شدن (موتور)

  • 1.If you give the car a push, it won’t stall.
    1. اگر ماشین را یک هلی بدهی، خاموش نخواهد شد.

5 خاموش کردن (اتومبیل هنگام رانندگی)

معادل ها در دیکشنری فارسی: خاموش شدن
  • 1.The car stalled and refused to start again.
    1. اتومبیل خاموش کرد و دیگر روشن نشد.

6 به تاخیر انداختن پشت گوش انداختن، طفره رفتن

  • 1.They are still stalling on the deal.
    1. آنها دارند انجام معامله را پشت گوش می‌اندازند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان