Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . روی پاهای خود ایستادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[جمله]
stand on one's own two feet
/stænd ɑn wʌnz oʊn tu fit/
1
روی پاهای خود ایستادن
مستقل شدن
informal
مترادف و متضاد
be independent
be on one's own
be self-sufficient
cut the apron strings
have a mind of one's own
1.My sister needs to do something to make her daughter stand on her own two feet.
1. خواهرم باید کاری کند که دخترش را وادارد به مستقل شدن کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
stand in
stand for
stand down
stand by
stand back
stand out
stand over
stand trial
stand up
stand up for
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان