[فعل]

to stand down

/stænd daʊn/
فعل ناگذر
[گذشته: stood down] [گذشته: stood down] [گذشته کامل: stood down]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 استعفا دادن

  • 1.Four days later, the despised leader finally stood down.
    1. چهار روز بعد، رهبر منفور بالاخره استعفا داد.
  • 2.He stood down to make way for someone younger.
    2. او استعفا داد تا راه را برای یک نفر جوان‌تر باز کند.

2 از جایگاه (شاهد) پایین آمدن

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان