Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . برای مدت کوتاهی توقف کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to stop off
/stɑp ɔf/
فعل ناگذر
[گذشته: stopped off]
[گذشته: stopped off]
[گذشته کامل: stopped off]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
برای مدت کوتاهی توقف کردن
توقف کوتاهی داشتن، موقتا سر راه توقف کردن
1.We can stop off and see you on our way back.
1. ما میتوانیم توقف کوتاهی داشته باشیم و سر راهمان تو را ببینیم.
2.We stopped off in Santa Rosa for a day.
2. ما یک روز در "سانتا روزا" توقف کوتاهی داشتیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
stop light
stop in
stop by
stop at nothing
stop
stop on a dime
stop over
stop press
stop someone from doing something
stop someone in their tracks
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان