Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . صاف ایستادن
2 . مرتب کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to straighten up
/streɪtən ʌp/
فعل ناگذر
[گذشته: straightened up]
[گذشته: straightened up]
[گذشته کامل: straightened up]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
صاف ایستادن
بلند شدن
1.He slowly straightened up, using the table for support.
1. او بهآهستگی بلند شد و از میز بهعنوان تکیهگاه استفاده کرد.
2
مرتب کردن
1.Straighten up your room before leaving.
1. اتاقتان را قبل از رفتن مرتب کنید.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
straighten
straight shooter
straight pin
a straight face
straight chair
straightforward
straightforwardly
strain
strainer
straining
کلمات نزدیک
straighten out
straighten
straightaway
straight out
straight off
straightforward
strain
strained
strainer
strait
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان