Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . فرونشست زمین
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
subsidence
/ˈsʌbsɪdns/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
فرونشست زمین
1.The buildings were insured against fire, subsidence and earthquakes.
1. ساختمانها دربرابر آتش سوزی، فرونشست زمین و زمین لرزه بیمه شده بودند.
2.The road was closed because of subsidence.
2. جاده به خاطر فرونشست زمین بسته شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
subside
subset
subservient
subsequently
subsequent
subsidiarity
subsidiary
subsidize
subsidized
subsidy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان