Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . یاری
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
succor
/ˈsʌkər/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
یاری
کمک
معادل ها در دیکشنری فارسی:
معاضدت
مدد
مترادف و متضاد
help
relief
1.The woman was accused of providing succor to the enemy.
1. آن زن به فراهم کردن کمک به دشمن متهم شده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
succinctly
succinct
successively
successive
successfully
succotash
succulent
succumb
such
suck
کلمات نزدیک
succinct
successor
successively
successive
succession
succotash
succoth
succulent
succumb
such
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان