[اسم]

succor

/ˈsʌkər/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 یاری کمک

معادل ها در دیکشنری فارسی: معاضدت مدد
مترادف و متضاد help relief
  • 1.The woman was accused of providing succor to the enemy.
    1. آن زن به فراهم کردن کمک به دشمن متهم شده بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان