Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پژوهش
2 . بادقت بررسی کردن
3 . نظرسنجی کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
survey
/sɜrˈveɪ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پژوهش
بررسی، مطالعه، پرسشنامه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اقتراح
بررسی
نظرسنجی
نظرخواهی
1.It was a crucial part of my survey.
1. آن بخش مهمی از پژوهش من بود.
to conduct/carry out a survey
پژوهش [بررسی] انجام دادن
They are conducting a survey.
آنها در حال انجام یک بررسی هستند.
[فعل]
to survey
/sɜrˈveɪ/
فعل گذرا
[گذشته: surveyed]
[گذشته: surveyed]
[گذشته کامل: surveyed]
صرف فعل
2
بادقت بررسی کردن
وارسی کردن، بادقت دیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
وارسی کردن
مساحی کردن
مترادف و متضاد
inspect
to survey something
چیزی را بادقت نگاه کردن
Her green eyes surveyed him coolly.
چشمان سبز او باخونسردی او را بادقت نگاه کرد.
3
نظرسنجی کردن
to survey somebody
از کسی نظرسنجی کردن
They surveyed 211 companies for the report.
آنها برای گزارش از 211 شرکت نظرسنجی کردند.
تصاویر
کلمات نزدیک
surveillance camera
surveillance
surroundings
surrounding countryside
surrounding
surveying
surveyor
survival
survival of the fittest
survive
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان