Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مراقبت
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
surveillance
/sɜːrˈveɪləns/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مراقبت
نظارت
مترادف و متضاد
observation
1.surveillance cameras
1. دوربین های نظارتی
2.The police are keeping the suspects under constant surveillance.
2. پلیس مظنونین را تحت مراقبت شدید قرار داده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
surroundings
surrounding countryside
surrounding
surrounded
surround
surveillance camera
survey
surveying
surveyor
survival
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان