Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بازمانده
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
survivor
/sərˈvɑɪ.vər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بازمانده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بازمانده
1.He was the sole survivor of the plane crash.
1. او تنها بازمانده سقوط هواپیما بود.
2.She's a survivor of cancer.
2. او بازماندهای [نجاتیافتهای] از سرطان است.
تصاویر
کلمات نزدیک
surviving
survive
survival of the fittest
survival
surveyor
susan
susceptibilities
susceptibility
susceptible
sushi
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان