[صفت]

suspicious

/səˈspɪʃ.əs/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more suspicious] [حالت عالی: most suspicious]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مشکوک شک برانگیز، شکاک

معادل ها در دیکشنری فارسی: بدگمان بودار ظنین مشکوک
مترادف و متضاد sceptical
suspicious of/about somebody/something
مشکوک به/درباره کسی/چیزی
  • 1. They became suspicious of his behavior and contacted the police.
    1. آنها به رفتار او مشکوک بودند و به پلیس زنگ زدند.
  • 2. They were suspicious about my past.
    2. آنها درباره گذشته من مشکوک بودند.
to make somebody suspicious
کسی را مشکوک کردن [شک کسی را برانگیختن]
  • His reluctance to answer my questions made me suspicious.
    کوتاهی او در جواب دادن به سوالات من من را مشکوک کرد.
to find something/somebody suspicious
چیزی/کسی شک‌برانگیز بودن
  • I don't really find it suspicious that he isn't home yet.
    برایم شک برانگیز نیست که او هنوز خانه نیست [نیامده است].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان